جدول جو
جدول جو

معنی علی غریب - جستجوی لغت در جدول جو

علی غریب
(غَ)
متوفی به سال 721 هجری قمری، علی بن محمد او ابن ابی قصیبه است و جز غزالی مشهور میباشد. او راست: کتاب ’میزان الاستقامه لاهل القرب و الکرامه’. (از کشف الظنون چ 2 استانبول 1941م. ستون 1916)
طوسی. (متوفی به سال 830 هجری قمری) محیی الدین محمد غزالی. از علما و زهاد زمان شاهرخ بن امیرتیمور گورکان بود. (تذکرۀ دولتشاه سمرقندی و تاریخ حبیب السیر از غزالی نامه ص 259)
شاعر. او راست: کتاب ’مرآه الکائنات’ به زبان فارسی که درباره تاریخ از آغاز خلقت تا اواخر دولت سلیمانیه است. (کشف الظنون چ استانبول ستون 1649)
برسوی. (متوفی به سال 941 هجری قمری) مولی محمد برسوی، معروف به دلی برادر. او را دیوانی به ترکی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علم غیب
تصویر علم غیب
علم بر امور پنهانی، غیب دانی، برای مثال حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا (سعدی۲ - ۳۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ قَ)
حاجب علی قریب، یا امیر علی خویشاوند. از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی. رجوع به حاجب (علی بن قریب...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ دَ)
دهی است از دهستان چادگان، بخش داران، شهرستان فریدن. واقع در 32هزارگزی جنوب خاوری داران، و 12هزارگزی جادۀ کوهرنگ. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 327 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات آبی و دیمی است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ رَ)
وی فقیه و منجم و طبیب بود و نزد محقق کرکی تحصیل کرده در اصفهان اقامت گزید. او در سال 940 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: رساله ای در آداب نکاح. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَزْ زی)
ابن سالم بن عبدالناصر غزی شافعی. وی ادیب بود و در نظم سخن نیز دست داشت در قدس تحصیل کرد، و در سال 747 هجری قمری درگذشت. او راست: تخمیس البرده. (از معجم المؤلفین از الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 51)
ابن عثمان غزی دمشقی حنفی. ملقب به شرف الدین. وی فقیه بود و در سال 799هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الجواهروالدر. 2- القواعد، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُرْ ری)
ابن عبدالقادر بن سودۀ مری. مکنی به ابوالحسن. شاعر متوفی در سال 1333 هجری قمری او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ تِ قَ)
امری که خود بلاواسطه و بدون فاصله در وجود معلول مؤثر باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی). و رجوع به علت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ)
ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی دمشقی. مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب. وی از فضلا و محدثان دمشق بود (424- 508 هجری قمری) و او را کتابی بنام ’فوائد’ درباره استادان خویش است. و نیز ده مجلد کتاب در حدیث دارد. (از الاعلام زرکلی). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ رَ)
نام وی در هدیه العارفین بصورت ’علی بن عبداﷲ عربی حلی، مشهور به ابن لجام و ملقب به علاءالدین’ آمده است. وی اصولی و فقیه و محدث و مفسر بود و از سایر علوم عقلی و شرعی اطلاع داشت و در شهر حلب میزیست. و در سال 901 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- تعلیقی بر التوضیح در اصول فقه. 2- حاشیه بر شرح عقاید نسفی. از تفتازانی. 3- حواشی بر مقدمات أربع. (از معجم المؤلفین از الشقائق النعمانیۀ طاش کبری ص 236 و شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 5 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 498)
ابن عمر عربی. مدرس. متوفی در حدود سال 980 هجری قمری او را رساله ای است در علم بدیع. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 158)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَ رَ)
ابن حجه الله بن علی بن عبدالله بن حسین بن محمد بن ابراهیم عمر بن حسن مثنی بن حسن السبط (ع) طباطبائی شولستانی غروی نجفی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن اسماعیل بن زین العابدین حسینی سنجانی غروی. ملقب به محدث و مکنی به ابوالفضائل. رجوع به علی سنجانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَ)
ابن محمد بن علی بن اسماعیل بن محمد بن علی بن احمد بن هاشم بن علوی بن حسین غریفی موسوی بحرانی. رجوع به علی موسوی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ رِ)
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و به علی (ابن موسی بن...) شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن حسین رباطی مغربی مالکی. مشهور به ابن بری و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن بری و نیز به علی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود
شیبانی. مشهور به ابن ابی الرجال و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن ابی الرجال، و به علی (ابن ابی الرجال...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شَ)
ابن محمد شبیب. فقیه بود و تحصیلات خود را در نجف به پایان رساند. وی از شاگردان محمد کاظمی بود و در سال 1293 هجری قمری درگذشت. او را تألیفات و تعلیقاتی به زبان عربی است. (از معجم المؤلفین از اعیان الشعیۀ عاملی ج 42 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شَ)
ابن حسن بن محمد بن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی. مشهور به شریف. وی جد ملوک سجلماسی در مغرب اقصی بود. جد او حسن بن قاسم نخستین فرد از این خاندان بود که از ینبعالنخل در حجاز، وارد مغرب شد. علی شریف درسجلماسه پرورش یافت و دیرزمانی در فاس اقامت گزید وبارها در جهاد شرکت کرد و برای پادشاهی از وی دعوت کردند اما او نپذیرفت. و در سال 1069 هجری قمری در سجلماسه درگذشت. (از الاعلام زرکلی از الاستقصاء ج 4 ص 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ضَ)
ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر. مشهور به جامع و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین...) و علی (ابن حسین...) شود
ابن عبدالله بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی سنهوری. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود
ابن عبدالله بن عبدالجبار شاذلی ضریر. مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و علی بن عبدالله بن... شود
ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیده و علی (ابن سیده...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زِرْ)
ابن نافع. مکنی به ابوالحسن و ملقب به زریاب. مولای مهدی خلیفۀ عباسی و موسیقی دان مشهور عهد خویش بود. وی شاعر و دانا به برخی از علوم طبیعی و احوال و سیر پادشاهان و خلفا بود. آواز خوشی نیز داشت. زریاب نخستین بارعود را که تا آن زمان چهار وتر داشت بر پنج وتر قرار داد. غناء را در بغداد نزد اسحاق موصلی آموخت و درکودکی نزد هارون الرشید آواز خواند. سپس به شام و ازآنجا به اندلس رفت و عبدالرحمان بن حکم شخصاً به استقبال او آمد و وی را تنها ندیم خویش قرار داد و برای او دویست دینار در ماه مقرر کرد. وی در حدود سال 230 هجری قمری در قرطبه درگذشت. او در این شهر ساختن مضراب عود را از پرهای بال کرکس اختراع کرد در حالیکه عود را تا آن زمان از چوب میساختند. (از الاعلام زرکلی از نفح الطیب ج 2 ص 749 و الاغانی ج 4 ص 354 و کتاب بغداد طیفور ص 153 و تاج العروس ج 1 ص 286). و رجوع به ترجمه مقدمۀ ابن خلدون پروین گنابادی ج 2 ص 865 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن عمر بن محمد بن حسن حربی بغدادی شافعی، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ مِ غَ / غِ)
غیب دانی. غیب گویی. دانش و آگاهی بر پنهانی ها و آنچه ناپدید از مردم باشد. آگاهی به مغیبات: ایزد عزّوجل ّ علم غیب به کس ندهد، چون قضا بود که خراسان از دست ما بشود و کار این قوم بدین منزلت رسید که رسید. (تاریخ بیهقی ص 546). درعلم غیب چنان بود که سلجوقیان بدین محل خواهند رسید. (تاریخ بیهقی ص 497). آفریدگار جل جلاله عالم اسرار است... و در علم غیب وی رفته است که در جهان در فلان بقعت مردی پیدا خواهد شد که... (تاریخ بیهقی ص 92).
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا.
سعدی.
و رجوع به غیب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علم غیب
تصویر علم غیب
غیبگوئی، غیب دانی، آگاهی بر پنهانی و آنچه ناپدید از مردم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت قریب
تصویر علت قریب
انگیزه بی میانجی
فرهنگ لغت هوشیار